"جداییها در نهایت، پیآمد عدم اعتماد هستند."
"بیل کیلنتون، میخائل گورباچف و اریش هونکر، رهبر حزب کمونیست و رئیس جمهور آلمان شرقی سابق، با هم در یک هواپیما نشستهاند که ناگهان هوا طوفانی میشود. آن سه چنان دچار وحشت میشوند که حتی گورباچف هم دست به دعا برمیدارد. در آن لحظه معجزهای رخ میدهد. مسیح وسط کابین هواپیما ظاهر میشود و با صدای آرامی میگوید: «از آنجا که شما قلباً ایمان دارید، نجات داده میشوید. البته پیش از آن باید از چیزی جدا شوید که بیش از همه دوست دارید!» کلینتون فوراً دست در جیب کت خود میکند، کارت امریکن اکسپرس خود را بیرون میآورد، آن را یک مرتبه میبوسد و در حالی که اشک در چشمهای او حلقه زده، آن را از پنجرۀ هواپیما به بیرون پرتاب میکند. هونکر دست به سوی قلب خود میبرد، کتابچۀ حزب کمونیست را از جیب بغل کت خود بیرون میآورد، او هم آن را میبوسد و از پنجره به بیرون میاندازد. در همین احوال گورباچف با چشمهای اشکآلود از جا بلند میشود و به سوی هونکر میرود..."
"زازا گابور، هنرپیشۀ زیبای مجارستانیالاصل هالیوود، مدتی در آمریکا مجری تلویزیون بود. در یک برنامۀ سرگرم کننده که موضوع آن "عشقتان شما را ترک کرده، حالا چه کنیم؟" بود، یک زن جوان سؤال کرد: «من در حال حاضر در حال به هم زدن نامزدی خود با یک مرد بسیار ثروتمند هستم. او یک پالتوی پوست سمور، جواهرات الماسنشان، یک اجاق خوراکپزی و یک اتومبیل رولزرویس هدیه داده است. من چه باید بکنم؟» زازا گابور جواب داد: «اجاق خوراکپزی را پس بفرست.»"