"وقتی چرچیل به سن هفتاد و پنج سالگی رسید گفت: «من آمادهام که به خدمت پروردگارم برسم، ولی آیا پرودگار هم این آمادگی را دارد یا نه، موضوع دیگری است.»"
"مرد بانکداری برای روز تولد خود، درخواست یک تقویم تولد کرد. قرار بود در آن تقویم، عکس و تاریخ تولد تمام خویشاوندان او آورده شود. تمام خانواده که تحتتأثیر این حرکت احساساتی و علاقۀ او به خانواده قرار گرفته بودند، تلاش بسیار در تهیۀ تقویم کردند. بانکدار، تقویم را به منشی خود داد و گفت: «قیافۀ تمام اینها را به خاطر بسپارید! اگر سر و کلۀ هر یک در اینجا پیدا شد، بگویید که من به سفر رفتهام.»"
"یک متخصص تاریخ هنر، همواره روز تولد یکی از دوستان خود را به خاطر داشت و برایش گل میبرد. روزی زن به او گفت: «چقدر عالی است که شما همیشه تولد مرا به خاطر دارید!» مرد جواب داد: «خواهش میکنم خانم، مگر میشود من تاریخ رانده شدن خانوادۀ مدیچی از فلورانس را فراموش کنم؟»"